خاطرات من از روزهای عروج حاج قاسم (قسمت سوم)
در مراسم وداع با حاج قاسم ، من به همراه خانواده ام ، مثل همه ی دلسوختگان راه افتادیم .
اولین بار بود که همقدم با چنین جمعیت عظیمی به راه افتاده بودم . مانند قطره ای کوچک در میان دریای مُحبان حاج قاسم بودم .
دوربین عکاسی که به تازگی پدرم برایم خریده بود را برداشتم و همراه با فوج عظیم جمعیت به راه افتادم. من هم به نوبه ی خودم ،باید این لحظه ها را ثبت می کردم .باید آیندگان بدانند که سردار دلها چه عظمتی بود و در نبودش چه جمعیت عظیمی به عزا نشست . باید بدانند که ایران یکپارچه در عین عزاداری ، پرچم حاج قاسم را نگذاشتند بر زمین بیفتد . باید برای آیندگان سندی از مهرورزی و عشق به حاج قاسم و آرمانهای حاج قاسم به جا گذاشت . چشمان پر از اشکم را به لنز دوربینم می دوختم و سعی میکردم گوشه ای ، فقط گوشه ای کوچک از این محشر کبری را به ثبت برسانم .
عکسهایی که در ادامه می بینید ، عکسهایی است که از لنز دوربین من ثبت شده اند .
[ یکشنبه 100/10/12 ] [ 6:35 عصر ] [ علی بنی سعید ]